...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۳۳ شب من و بتی

 

 

 دیگه حوصله نوشتن و ادامه دادن به بلاگ نویسی رو ندارم  

   ولی دوس دارم بنویسم وقتی کسی نیست که به حرفای دلت گوش بده 

    دیشب بتی باز از دستم ناراحت شده بود نشست۲ساعت تموم حرف زد باهام 

   البته بهش حق میدم واینبار دوس داشت که از حرفاش برداشت همیشگی رو نکنم 

    

بتی اکثر اسمسای منو تو گوشیش نگه داشته بود ولی من باورم نمیشد که یه دختر 

نسبت به همنوع خودش اینقد عشقولانه برخوردکنه و توی ذلش پراز حرفای نگفته 

باشه ...... 

  بتی همش از روش درمان راجرزی میگفت و اینکه پذیرش بی قیدوشرط دیگران 

  و اینکه در مواقع دشوار خودتو جای دیگری بذاری و میگفت که بارها خودشو 

  جای من گذاشته و دیده که طاقتشونداره .... 

  منم فقط حرفاشو گوش دادم حرفی برای گفتن نداشتن از بس که حرفای قشنگ 

   میزد بتی دیگه داره یه روانشناس واقعی میشه میدونم موفق میشه حرفاش بهم  

  کمک کرد ولی ......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد