...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۱۰۱ آفتاب میتابه

 

 

درسته بارون نمیاد .... 

اما هنوز آفتاب نورو گرماشو ازمون دریغ نکرده...هنوز صبحا گنجیشکها آواز میخونن هنوز باد 

 میوزه .... دوس دارم موهامو باز کنم بعد یه سارافون سبزرنگ که روش پراز گلهای 

 آفتاب گردونه با آستین های حلقه ای بپوشم .... همراه باد بدوم و آواز بخونم باد همه 

 بدنمو نوازش کنه....وووووووووی که چه حالی میده ...میخوام آواز بخونم آزاد آزاد .... 

 

زندگی سخته ولی هنوز زیبایی ها و حرفای نگفته زیادی داره که باید ببینیمو بشنویم 

ما این زیباییها رو هرروز می بینیم بدون اینکه بهشون توجه کنیم ....همش غصه چیزایی 

که نداریم میخوریم ولی واسه چیزایی که داریم شادنیستیم.... 

  

 درسته حرفام کلیشه ای بود ولی نوشتم تا یادم بمونه باز یادم نره...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد