...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۱۱۰ کاش....................

امروز صبح ساعت7 بیدارشدم از همون موقع تا ظهر حسابی درس خوندم برا استراحت اومدم سایت خوابگاه اما قطع بود مث دیروز و پریروز.....بیخیال شدم رفتم سوئیت باسمیه وبچه ها گفتیموخندیدیم...حالم خوبه خوب بود ....خوشحالو راضی بودم ولی نمیدونم چرا دلم گرفت یعنی میدونم ولی نمیخوام بگم... برمیگرده به دیشب که یکی از همشهریامو تو نمایشگاه دیدم اصلا انتظار دیدن همو نداشتیم توی اون نمایشگاه به اون بزرگی منو اون دقیقا همزمان داشتیم از چندتا غرفه کتاب دیدن میکردیم تا 8باهم بودیم ...البته من بیشتراز اون خوشحال شدم که دیده بودمش ....بعد خدافظی کردو رفت ...امروز هویجوری بهش یه اس دادم ولی.... بی خیخی بقیه ش............... حالا دلم گرفته کاش بهش اس نداده بودم لعنت به من................................
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد