دم دمای عصربود از خواب که بیدار شدم دیدم هواابری شده آخه تخت من کنار
پنجره اتاقه....
از جام با هیجانو تندتند پاشدم لباسام پوشیدم پله هارو ده تا یکی اومدم
پایین...تارسیدم به حیاط خوابگاه ...
همینکه پاموگذاشتم توحیاط دیدم 1قطره بارون افتاد رو صورتم...
کم کمک داشت شدید میشد منم های و هوی کنان توحیاط از
خوشحالی داد میزدمو زیر بارونا میرقصیدم
اینا فقط خیالاته خیالات...
بارون کیلو چنده؟؟؟