...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۱۲۳ دخترک و نمیدونم بلد نیستم اسم بذارم!!!

  

دخترک خیلی غمگینو تنها بوده تااینکه یه روز میشنوه بین آبجیشو پسربرادرش شکرآب شده ...دخترک کلی ذوق میکنه....البته این به این معنی نیست که دیگه پسربرادرش خونشون نمیادنه ...حالا دیگه پسره به دخترک توجه میکنه دخترک خوشحال میشه و از اینکه کسی هستو اونو دوست داره از خوشحالی میخواست بال در آره ...میشنوه که خواهرشو اون پسره سر این دعواشون شده که پسره ازاینکه خواهردخترک با بقیه صمیمی بوده حسودی میکرده و برا خواهردخترک حدومرزتعیین میکرده خواهر دخترک هم زیر بار نمیرفته.... 

ولی برای دخترک مهم نبود که چرا بینشون شکرآب شده تنها چیزی که براش اهمیت داشت این بود که یه نفر به خودش توجه کنه یه نفر باشه که دخترک برای اون یه نفر مهم باشه دوستش داشته باشه ...طاقت سرذی وبی عاطفگی هایی رو که میدید و نداشت ....ولی حالا دیگه خوشحال بود چون کسی بود که بهش توجه کنه..... 

دخترک حالا دیگه ۱۵ساله شده بود معنی دوس پسرو محبتو عشقو فکر میکرد میدونه ...فکرمیکرد پسرا برای این با دخترا دوستو صمیمی میشن چونکه تنهان ...البته شنیده بود که بعضی جی اف و بی افها باهم یه کارایی میکنن که خدا خوشش نمیاد ولی باور نمیکرد اصلا نمیدونست اونکارا چی هست؟؟دخترک وقتیکه دوستاشو میدید که از دوس پسراشون حرف میزنن مسخره شون میکرد قیافه میگرفتو با ادعا میگفت :من به محبت هیچ پسری نیاز ندارم کسی نمیتونه طلسممو بشکونه...من به هیچ پسری رو نمیدم.... 

آخه دخترک دلش خوش بود چون پسر برادرش دوستش داشتو بهش توجه میکرد...همین برای دخترک کافی بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد