دیگه بارون اومد بارید باید و بارید هرچند هرچی زیرش وایسادم خیس نشدم....ولی خداجون ازت ممنونم بخاطرهمه قشنگیاتو زیباییهات ...........خداجونم مرسی
منو هم بخاطر همه کوتاهی هام ببخش ..............
دیگه بارون اومد
دیگه نیازی نیست این بلاگو ادامه بدم شاید بعدا با یه بلاگ دیگه باز نوشتم.....
فردا پس فردا پس پس فردا...........
دوستون دارم بوس
نمیدونم چرا اکثر روزا و شبا دل من میگیره و غمگین میشه....نمیدونم این چیه که ته دلم آزارم میده .......در اوج خنده دلم میگیره....
قبل از اینکه باتو دوست بشم شب وروزم به چت کردن میگذشت تا خلا هاو تنهایی هام پربشه و به هیچی نفکرم .....بدجوری معتادش شده بودم....
بعدازدوستی باتو قول دادم دیگه دیگه نچتم ....سرقولمم موندم هنوزم سر قولم هستم الان ۲ساله نچتیدم.....
حالا بعد از تو بازم خلاها و عقده هام به جای اینکه حل بشه گسترده تر شده .... خیلی اذیتم میکنن منظورم این نیست میخوام باز برم سراغ چتو بزنم زیر قولم نه ....
ولی نمیدونم این احساسات چرتو مزخرف چیه که منو به بی راهه میکشه؟؟؟.....
دوران لیسانسمون تموم شد....
دیشبم حدود ۱۰د قیقه بارون اومد.... خوشحال شدم آروم زیرش وایسادمو چشامو بستم.....
حرفای لاک پشت بدجور منو تو فکر عمیق فرو برده همین....
من خیلی چیزارو تو این مدت فهمیدم ولی نه اینکه کاملا الان راهم مشخص باشه ولی دیگه مث قبل رفتار نمیکنم حداقل ..............
روی نظرات کوتاه و مفیدت فکر میکنم.....
بعد یه چیز دیگه لاک پشت ...من اصلا به رشته م علاقه ندارم.....دوس ندارم مشاور شم من چیزای دیگه تو سرمه....بعضی چیزارو لازم نیست تو بلاگم بنویسم
دریغ مدار وقتی می توانی
بگو قبل از اینکه فرصت ها از دست برود
مگر این دل کوچک و گنجشکی چه از قلب دریایی تو می خواهد
بگو ...
عشق بورز ...
دوست بدار...
این بار تو فاصله ها را از میان بردار