...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۴۱ کمتراز ۳ماه تا فارغ التحصیلی مونده....

 

 

کمتراز ۳ماه تا فارغ التحصیلی مونده....  

وقتی به اینکه سال بعد یا ترم بعد دیگه نه خوابگاهی هست نه دوستاو 

هم اتاقیایی که بخندوننت  

توی همه سختیا و شادیا باهات همراه باشنو نمیبینم دلم به اندازه  

تمام قاصدکای دنیا میگیره.... 

من چه جوری دوریشونو تحمل کنم اون سمیه که خیلی عاقلو فهمیدست 

حتی در شرایطی که خیلی ناراحته خنده از روی لباش محو نمیشه  

وبرای اینکه اصالتشو حفظ کنه از ترم اول با لهجه حرف زده طوری که  

به قول خودش دیگه الان باید مدرک زبون کشمی به ما بده.... 

یا بتی که برای اینکه بتونیم دوست بمونیم خودشو به هر آبو آتیشی زد 

وبا همه بدو خوب من کنار اومد و هیچی کم نذاشت  

مریم همکلاسیم که  همش دنبال اینه با سر به سر اینو اون گذاشتن  و 

یه دل سیر خندیدن روزو شب کنه و خودشو تو دل همه دخترا جا کنه البته 

مریم به شدت از پسرا متنفره 

از کمپانی سعاد و محبوبو الهام که کلا تو یه دنیای دیگه سیر میکنن و هیچ وقت 

نشده ببینم که از دست هم دلخورن یا از هم چیزیو مخفی میکنن در کل وقتی 

کنارشون میشینی امکان نداره بدون اینکه یه دل سیر بخندی از پیششون  

بری تازگیا سعاد نامزدی هم کرده قراره شیرینی هم بهمون بده 

 طاهره گلو که قلبو دلش یکیه از اون آدماس که نه اهل قضاوته نه اهل گله و 

شکایت همیشه همیشه یه رنگه 

و شهید ذاکر مرد خدا دختر بسیجی سوئیت که همیشه نگران من بود  

وفکر میکرد که اگه پای منو تو بسیجو انجمن مستقل باز کنه منو به صراط مستقیم  

هدایت کرده و از کجروی های من جلو گیری کرده هرچند موفق نشد و عقایدش 

با من از زمین تا آسمون فرق میکنه ولی میدونم همه کاراش بخاطر این 

بود که نگران من بود واین مث روز برام روشنه   

 

وووو خیلیای دیگه که اگه بخوام بنویسم صدتا کتاب میشه 

همشونو دوست دارم و برام دوری ازشون باور نکردنیه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد