...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۲۶ زنده!

ما آدم های احمق

سال ها کار

سال ها درس

سال ها عذاب

سال ها تحمل هر گونه مشقت و سختی به امید فردای ناآمده!

و شاید هم هیچوقت نیاید اما هر چه هست این است که نا امیدی در تک تک سلول های ما نفوذ کرده و وقتی با هم فریاد بر آرند و هم صدا و متحد شوند دیگر هیچ چیزی یارای مقابله با آن را ندارد مگر خود کشی و پایان

حال که هنوز خود کشی رخ نداده یعنی هنوز به پایان نرسیدیم و عذاب همچنان تداوم دارد

زندگی بی ما ادامه خواهد داشت و البته هم نباید انتظار داشت که پایان بیابد تنها اتفاقی که می افتد این است که زندگی بی ما ادامه خواهد داد یا ما دیگر جز اموال و دارایی زندگی یا بهتر است بگویم زنده بودن نیستیم ما به هیچ تبدیل میشویم و شاید هم تا مدتی در ذهن یه عده آدم غیر مهم و عادی خاطره هستیم که آن هم  کم کم کمرنگ میشود

مجادله ما با زندگی بر سر چیست

همیشه اوست که پیروز است و ما مهره های شطرنجی هستیم که شاید به خواست آنها میتوانیم محو و نابود شویم یا مدتی بیشتر در بازی باشیم

اکثرن دلگیریم و در حالت نیمه افسردگی به سر میبریم و همه ی این مصیبت ها را متحمل         میشویم تنها به این خاطر که فردای بهتری داشته باشیم

گذشته که به تلخی گذشته است

حال را هم که به امید فردا هدر می دهیم

فردا هم که بیاید باز آن را برای فردا های نامده تلف میکنیم

اینجا ایران صدای سکوت مرگبار!

 

نوشته شده در اوج ناامیدی به ساعت 22/46 

 

                                                            برگرفته از روزمره گی های ما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد