...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۷۳ من و پسره ارشده

 

اومده میگه سلام راستی خودکارتونو یادم رفت پس بدم 

گفتم:قابلی نداره اشکال نداره 

میگه:خودکار بهونه بود دنبال یه فرصت میگشتم باهاتون حرف بزنم 

گفتم:درچه موردی؟ 

میگفت:اولین روز شمارو جلوی عابر دیدم بعد چند بارم تو دانشکده دیدمت میدونی؟ 

گفتم :آره میدونم 

گفت: جالبه چیزایی که من یادمه شما هم یادتونه ...پس شما هم توجه کردین به  

اون لحظه ها....  

گفتم: نیازی به توجه کردن نداشت والا شما اینقد ضایع نگاه میکردین که دوستامم  

میفهمیدن... 

گفت:ااا 

گفت: شما ترم چندین ؟ گفتم : ۷ 

گفت: یعنی دیگه دارین تموم میکنین گفتم :آره تمومه ترم آخره دیگه میرم از اینجا 

 

بعد از گرفتن کلی اطلاعات و سین جیم کردن ما ... 

حالا دیگه احساس راحتی میکرد... 

 

کاش شمارو زودتر پیدا کرده بودم من همه روزا تنهام تنهایی میرفتم لب دریا وقتی که دلم 

میگرفت...اصلا رفتار و حرف زدن شما از یادم نمیره حتی اگه جواب رد بدین من شمارو 

فراموش نمیکنم.... 

 

میشه شماره های همو داشته باشیم .... 

 

من: به کسی شمارمو نمیدم   اون: من با بقیه پسرا فرق میکنم 

من: مشکل من فرق شما و اونا نیست مشکل من شناخته...من شمارو نمیشناسم 

اون :اگه منابع ارشدو بخوای بهتون میدم توی درساتون بهتون کمک میکنم 

من : هدف شما چیه از اینکارا؟ 

اون :الان نمیتونم هدفمو بگم باید شمارو بیشتر و بهتر بشناسم 

من: ولی شمارمو بهتون نمیدم 

اون: اشکالی نداره من شمارمو میدم خواهش میکنم زنگ بزنیین من منتظرم اصلا از تلفن  

عمومی زنگ بزنین قول بدین زنگ بزنین... 

من: قول میدم ولی روزشو معین نمیکنم.... 

 

 

من و خودم اون لحظه غیر قابل تحمل ترین لحظه بود کاش زود تموم میشد دیگه داشت 

حوصلم سر میرفت...چقد از پسره بدم اومده اااه

اصلا ازش متنفر شدم... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد