...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۱۲۶ نادانی دخترک

 

دخترک با اون بغل کردنا یه حس خوب بهش دست میده...یه جورآرامش ...ولی وقتی میره خونه باز حالش گرفته میشه ...باز وضع خونه اذیتش میکنه میره میشینه درساشو میخونه...همون روزا اون یه خواهرشم برا کنکور میخونده...اینقد باهم سرد بودن که باهم درباره هیچ موضوعی حرف نمیزدن فقط بعضی وقتا که کارشون پیش هم گیر میکرد باهم مهربونتر میشدن.... 

روزای دیگه هم پسره میاد دنبال دخترکو میبرده خونشون!!!!!دخترک برای اولین بار خیلی خجالت میکشه به پسره میگه::من دوس دارم دختر خوبی بمونم و کارای بدبد نکنم ...من میدونم اینکارا درست نیست جواب میشنوه:؛این کارا بد نیست مابه هم محرمیم پس اشکالی نداره...دخترک میگه::هرآدم محرمی اینکارارو بکنه یعنی هیچ اشکالی نداره؟؟ پسره میگه ::نه اشکالی نداره ...من اینکارارو میکنم چون تورو بیشتر از (م)و (س) دوس دارم چرا بااونا اینکارارو نکردم؟؟دخترک خدایی چیزی از زنا و گناه دراین باره نشنیده بود ....بعد ازاینکه یه کم فکرمیکنه...قبول میکنه....  

پسره هم دیگه هروقت نیاز داشته و لقمه ای پیدانمیکرده به دخترک میزنگیده!دخترک فکرمیکرد دوست داشتن یعنی این...!!! 

 تااینکه میره دوم دبیرستان اون خواهرشم دانشگاه قبول میشه واز خونشون میره....دخترک اینبار خوشحال میشه میگه:بهتر که رفت حالا من و اون باهم راحت تریم...دخترک همچنان به نمازو اصولی که بهش یاد داده بودن پایبند بود ...همیشه بعداز اونکارا یه جور عذاب وجدان میومده سراغش نمیدونست یعنی چی؟؟ 

تااینکه یه روز تصمیم میگیره قرآنو با معنی بخونه تا بفهمه معنی این عربیها چیه....یکی از سوره های قرآنو میخونه که توش راجع به زنا و مقاربت گفته بوده دخترک تازه میفهمه که چه گناه بزرگی مرتکب شده...از همون موقع به بعد دیگه رابطش با پسره کمتر وکمتر میکنه تا اینکه رابطش کانلا با پسره قطع میشه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد