...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

...دختر بارون....

بگذار هرچه نمی خواهیم،بگویند/ بگذار هرچه نمی خواهند،بگوییم/ باران که ببارد کاری از چترها ساخته نیست

۵۵ منو نت

 

بعداز اینکه کلی توی سایت خوابگاه نشستمو منتظرموندم بالاخره  

یه سیستم خالی گیرم اومد.... 

 

-میشه من ثبت نام خوابگاه برا ترم بعدمو انجام بدم؟؟ 

-میشه من واسه استاد یه مطلبی رو اتچ کنم؟؟ 

-میشه برام ایمیل بسازی؟؟ 

ووووو........... 

 

بابا بیخیال شید بخدا منم کار دارم بعداز ۲ساعت اینجا نشستن این سیستم گیرم اومده .... 

جون مادراتون برید بذارید کمی منو نت باهم تنها باشیم... 

ما غمو شادیامون با همه من شاد میشم یا غمگین میشم 

فوری میام سراغ نت.... چند دقیقه ماروتنها بذارین لفطا... 

 

۵۴ قصه تلخ قـــــوربــــاغــــه هــــا !!!! ...

مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها بازگشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان 

                               حالا روزگار قورباغه ها روزگار ماست!!! 

  

 

           دزدیده شده از http://abdar.blogsky.com


 

۵۳ یه خرده آرامش

 

 

امروز یه آرامش عجیبی سراسر وجودمو کرده یه احساس خوب.............  

 

شاید چون تونستم با خودمو افکارو گذشته کنار بیام تا حدودی... 

 

 

ولی موندم تو این فکرکه:منظور از دادن اسمسی که منو ببخش بهت بد 

کردم شرمندتم نمیتونم تو روت نگاه کنم خجالت میکشم چیه؟؟ 

 

تو که شکستی و زدی و خردوخمیرو داغون کردی رفتی پی خوش گذرونیت 

 اینا چیه میگی؟؟ 

 

 

ولی من که خیلی وقته بخشیدمت بی خیال شدم برای همیشه بخشیدمت 

 برا همینه که الان آرامش دارم و میتونم لبخند بزنم.........

۵۲ محرم وصفر

 

 

من محرم و صفرو دوس ندارم از این سیابازیا خوشم نمیاد دلم میگیره.... 

مگه زوره دوس ندارم برا قرن ها قرن ها پیش عزاداری کنم....  

جمع کنید این بساطو توروخدا... 

نوحه و گریه نمیخوام... 

  

 

من که برای اینکه صداهای نوحه و شیونو نشنوم تصمیم گرفتم کلا هندزفری 

بذارم تو گوشم تا کمتردپرس شم

۵۱ صدای مامان

 

 

صبی خیلی دلم گرفته بود .... 

توی سرویس بودم داشتم میرفتم یونی...هندزفری تو گوشم بودو 

آهنگ گوگوش که میگه :گریه کنم یا نکنم؟حرف بزنم یا نزنم؟؟............. 

گوش میدادم .... 

که گوشیم زنگ خورد مامانی بود وای که چقد صداش آرامش بخش بود 

کلی آروم شدم با شنیدنش با حس وجودش .... 

باز زندگی تو خونم جریان پیدا کرد... 

مامان برام کلی آرزوی سلامتی و داشتن روز خوش و دعای خیرکرد 

وای که چقد آروم شدم.... 

همین که قطع کرد اشک گونه هامو خیس خیس کرده بود 

 

بوسبوس

۵۰ شروع دوباره

 

 

بعضی موقع ها به این فکر میکنم که کاش میرفتم تو کما وقتی به هوش میومدم 

همه خاطره های بد از ذهنم دیلیت میشد یا میتونستم با چاقو درقلبو دلمو 

باز کنم اون قسمت از کمبود و نیاز و ناخودآگاه که آزار دهنده اس رو بردارم دور  

بندازم باز درشونو بدوزم باز از نو شروع کنم... 

 

 

امروز استاد درمورد اختلال فراموشی تجزیه ای صحبت میکرد :این افراد خاطرات 

تلخ و شیرین خودشونو جدا میکنن و خاطرات تلخو فراموش میکنن و این 

عمل به صورت غیرارادی صورت میگیره... جالبه 

 

منم پس از ساعتها تمرکز و فکر کردن به این نتیجه رسیدم که من کار بدی که 

انجام ندادم به کسی هم که بدی نکردم پس این ناراحتی و عذاب وجدان بیش از 

 حد به چه علته؟؟بهتره به جای غصه خوردن به فکر درمانو راه چاره بود و از نو شروع کنم 

 

 

   دلو قلب زخم خورده رو به گوشه ای رها کنم و ازش درس عبرت بگیرم 

   و عاقلانه و بالغانه وواقع گرایانه به مسائل نگاه کنم خیالپردازی و رومانتیک بازی هم 

    تعطیل.... 

۴۹ ناخودآگاه

 

دلم میخواد بنویسم تا فراموش بشه 

ولی سخته خیلی سخته مینویسم از هر 

چی که یادم میاد ..... 

میدونی بعضی وقتا نا خود آگاه انسان به  

محض اینکه با رویدادی که قبلا براش اتفاق افتاده 

روبرو میشه مثلا با چیزی شبیه اون .... 

ناخود آگاهش به ناحیه خود آگاه میاد اونوقته  

که باز آدمه افسرده میشه و میشینه های های گریه میکنه یا اینکه اونو با 

 استفاده از مکانیزمهای دفاعی که فروید معرفی کرده اون عاملو دفع میکنه 

وباز به ناخود آگاه میفرسته اگه گاهی اوقات کابوسی میبینید از نوع خاطرات  

گذشته بر میگرده به همین نا خود آگاهه.... 

که ازش بی خبیریم ما تموم خاطرات بدمونو توی 

ضمیر ناخود آگاه دفن کردیم که یهویی به سطح هشیار میاد . مارو باز آزار میده... 

البته استفاده بیش از حد ازمکانیسم های دفاعی 

خطرناکه.... 

۴۸ خاطره بی مزه

حالاکه بارون نمیاد پس سعی میکنیم  

باچیزهای دیگر سرخودمان را گرم کنیمو 

 کمتر غصه محدودیتها و دوست نداشته شدن 

 را بخوریمامروز تو دانشگاه باز داشتم تا فارغ التحصیلی روزشماری میکردم  

آخه دیدن  بعضی افراد تو یونی باعث میشه که آدم هوس کنه هرچه زودتر مدرکشو  

بزنه زیر بغلشو بره که بره تا غم این آدمای بد روزگارو بیرحمو نخوره 

وقتی به ۴سال پیش میفکرممیبینم که چقدر پرانرژی و شادان بودم یادش بخیر اون 

 روزای ترم بوقی فکر میکردم دبیرستانه تا استاد گفت کی میخواد کنفرانس بده با اعتماد 

 به نفس بسیار  بالا بلند شدم گفتم استاد مناینجا بو د 

که صدای بچه ها رو می شنیدم که  واهچه بچه خرخونیشیرین عسل استاد!!! 

ولی من میخندیدم  

 

چشتون روز بد نبینه روز کنفرانس تا جلوی بچه ها واستادم به تته پته افتادم 

 زبونم لال شده بودم..... 

و یه عالمه خرابکاری.... 

 

۴۷ بارون ببار دیگه...

 

 

 

  

  

 دو روزه هوای دلم ابری ابری و بارونیه.....تمومی نداره 

 

خداجون توروخدا بارونو ببارون فقط یه ذره بارون دلم میخواد برم زیر بارون 

شاید سبک شم بارون ....بارون 

 

۴۶ دلداری

 

زندگی همینه دیگه یه عده میان ، یه عده میرن


یه عده فقط ادعا میکنن ، یه عده بدون ادعا عمل میکنن


یه عده میخورن ، یه عده به اونا اعتراض میکنن


امان از این عده ها!

تا میای دل ببندی یا اون اونی نیست که تو فکر میکردی تا تو اونی نبودی که اون میخواست


یا اصلن همیشه چیزی میشه که راهتونو به کلی از هم دور میکنه


درست مثل دو خط متقاطع که هر چی که بخوای زود به هم برسید بعدش خیلی زودتر از


اونیکه فکرشو بکنی لحظه ی فراق میرسه!


تنها چیزیکه میمونه رد پاهامونه واسه هم ، که اونم کم کم با موج زمان کمرنگ و کمرنگتر میشه


  باز دزدیده شده از http://manihastam.blogsky.com